English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1809 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He was approaching the gate. U او [مرد] به دروازه نزدیک شد.
deciding U نزدیک به دروازه حریف
clear U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clearer U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clearest U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clears U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
heavier U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavies U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
headmen U پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman U پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
gain ground U ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
in distance U نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
approached U ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approaches U ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach U ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
blockhouse U ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
scullery U اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
sculleries U اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
winner's circle U محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
plots U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plotted U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot U توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
re export U دوباره بیرون فرستادن
wing forward U هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
close aboard U نزدیک
narrowly U از نزدیک
towards U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
accessible U نزدیک
imminent U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
cephalo U نزدیک به سر
neighbouring U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
near at hand U نزدیک
near upon U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
next door to U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
not ahunderd mails flom U نزدیک
on the eve of U نزدیک
vicinal U نزدیک
nearer U نزدیک
nears U نزدیک
neared U نزدیک
closes U نزدیک
nearing U نزدیک
nearest U نزدیک
closest U نزدیک
close by U نزدیک
at hand U نزدیک
fast by U نزدیک
near U نزدیک
nearby U نزدیک
proximate U نزدیک
close U نزدیک
near- U نزدیک
closer U نزدیک
hand to hand U نزدیک
forby U نزدیک
close up U از نزدیک
upcoming U نزدیک
nigh U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
adjacent U نزدیک
forby U از نزدیک
forbye U نزدیک
forbye U از نزدیک
hard by U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
forthcoming U نزدیک
foreby U نزدیک
approaching U نزدیک
close-up U از نزدیک
close-ups U از نزدیک
in sight U نزدیک
beside U نزدیک
contiguous U نزدیک
by U از نزدیک
ball back U ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
faubourg U قسمتی ازشهر که بیرون دروازه باشد
close support U پشتیبانی نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
closest U نزدیک بهم
close supervision U نظارت نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
closes U نزدیک بهم
close range U فاصله نزدیک
immediate flanks U جناحین نزدیک
closest U نزدیک به ناو
accosted U نزدیک کشیدن
paranephric U نزدیک گرده
come by U نزدیک شدن
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
in the near future U در آینده نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
accost U نزدیک شدن
parahepatic U نزدیک جگر
Near our office . U نزدیک اداره ما
accost U نزدیک کشیدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
accosted U نزدیک شدن
close coordination U همکاری نزدیک
accosting U نزدیک شدن
approximate U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
upstream U نزدیک به سرچشمه
besides U بعلاوه نزدیک
approximates U نزدیک کردن
abut U نزدیک بودن
adjoining U نزدیک مجاور
abuts U نزدیک بودن
short sighted U نزدیک بین
abutted U نزدیک بودن
going on U نزدیک شدن
at U پهلوی نزدیک
caudal U نزدیک به انتها
low U نزدیک سبد
about U در اطراف نزدیک
recent memory U حافظه نزدیک
accosting U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک شدن
accosts U نزدیک کشیدن
hare sighted U نزدیک بین
close range U مسافت نزدیک
close price U قیمت نزدیک
close in U نزدیک شدن
hand in glove U خیلی نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close combat U رزم نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
toward U نزدیک به مقارن
far and near U دور و نزدیک
in- U نزدیک دم دست
in U نزدیک ساحل
approaches U نزدیک شدن
in U نزدیک دم دست
approached U نزدیک شدن
approach U نزدیک شدن
Near East U خاور نزدیک
almost U بطور نزدیک
beetle eyed U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
near sighted U نزدیک بین
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
myopy U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
near by U دم دست نزدیک
near point U نقطه نزدیک
near shore U نزدیک به ساحل
nearer the end U نزدیک تر بیابان
nearsightedness U نزدیک بینی
neighbor U همسایه نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
in- U نزدیک ساحل
stand by <idiom> U نزدیک بودن
near-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
close U نزدیک بهم
acceding U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
closer U نزدیک به ناو
acceded U نزدیک شدن
closer U نزدیک بهم
accede U نزدیک شدن
keep back U نزدیک نشوید
by U نزدیک کنار
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com